مدرسه علمیه الزهراء گیلان غرب

دعای عظم البلا
  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

آئین پرواز

04 تیر 1393 توسط گیلان غرب

 

اینکه فرشته‌ها فرّاشان مراكز علمی‌اند1 و بال‌ها خود را پهن می‌كنند، این ها برای این است كه سه مطلب را به ما بفهمانند:

اول این که، به آن طلبه حوزه یا دانشجوی دانشگاه بفهمانند شما هم باید پر در بیاورید .

(دوم این که) بعد از اینكه با خواندن درس و بحث حوزه و دانشگاه بال در آوردید باید بیازمایید پرواز كنید و یك جا نمانید .

(سوم این که) بعد از اینكه آئین پرواز را یاد گرفتید باید بدانید به كدام سَمت پرواز كنید.

 

پی نوشت:

1- اشاره به حدیثی از ائمه اطهار که « فرشته‌ها بال‌های خود را زیر قدم های طالبان علم و دانش پهن می‌كنند»

درس اخلاق آیت الله جوادی آملی

http://www.tebyan.net


 نظر دهید »

پرواز در ملکوت

04 تیر 1393 توسط گیلان غرب


گاهی انسان می‌كوشد كه آسیب نبیند و وضع موجود خود را حفظ كند این یك مرحله از نزاهت اخلاقی است یك وقت می‌كوشد كه گذشته از این كه آسیب نبیند و موجودی خود را حفظ كند، پَر در بیاورد و ترقّی كند. و مرحله سوم آن است كه می‌فهمد كدام جهت پرواز كند.

درس اخلاق آیت الله جوادی آملی

http://www.tebyan.net

 نظر دهید »

شرط اول قدم آنست که مجنون باشی

04 تیر 1393 توسط گیلان غرب


از: محمدتقى بنده اى كه به رحمت بى انتهاى بى نياز مطلق سر تا پا نيازمند است .

به : محضر دانشمندى كه دانشهايش را با عمل بدانها عينيت مى بخشد.

اما بعد برادرم ! تو را به تقوا و كشيك نفس سفارش مى كنم زيرا تقوا راه نجات و عامل رستگارى است . هيچ كارى بدون تقوا پذيرفته درگاه ربونى نشود .

تقوا را پلكانى بسيار و منزلگاههاى والايى است كه جز يكتاپرستان مخلص محو شدگان در حق، پيروزمندان برهواهاى نفسانى و شايستگان درگاه الهى بدان نرسند.

سكوى پرش به آن مقامات و درجات؛ توكل به حق وگسستن از غير او؛ پيوستن به حق و فروتنى در راه خدا و در برابر خداست بگونه اى كه نفس خود را نبيند مقامات او را نگيرد و کسب موقعيت نزد مردم را به چيزى نينگارد؛ خاستگاه بديها را خود بداند و همه خوبيها و نيكوييها را تفضل حق شمارد .


دستورالعمل عرفانی حضرت آیت الله محمد تقی نجفی اصفهانی

http://www.tebyan.net


 نظر دهید »

مرنجان كسي را كه مقصود توست

03 تیر 1393 توسط گیلان غرب


از علامه طهرانی نقل شده است:مهمترين صفت بعد از عمل به فرائض از حضرت آقا ـ روحي فداه ـ (مرحوم انصاری) سؤال نمودم: براي راه خدا چه صفتي از همه صفات بهتر است؟

فرمودند: بعد از فرائض، خدمت به خلق خدا از همه بهتر است.

پس از چند دقيقه سكوت فرمودند: مي ‌دانيد و عكسش از همه مضرّتر است؟ پس از چند دقيقه سكوت فرمودند: مي‌دانيد عكسش چيست؟ عكسش ايذاي به خلق خداست در مقابل احسان به خلق خدا. بعضي از شعرا مطالب حقّه‌اي را گفته ‌اند و در واقع خدا به زبان آنها جاري ساخته؛ يكي گويد: «مي ‌بخور، منبر بسوزان، مردم آزاري مكن.» ديگري فرمايد: تا توانی دلی به دست آور / دل شکستن هنر نمی باشد. در رساله «نور وحدت» فرمايد:

«مرنجان كسي را كه مقصود تو است.»

در قرآن فرمايد: «یا ایّها النّملُ ادخُلُوا مَسٰکنَکم لا یَحْطِمَنّکم سُلیمٰن وجُنودُه و هُم لا یَشعُرون.»

مطلب به اندازه ‌اي بالاست كه به سليمان و جنود او نسبت عدم شعور داده شده است، نسبت به اذيّت حيوان كوچكي مانند مورچه؛ ببينيد فرق بين اينجا و مقام أميرالمؤمنين تا كجاست كه فرمايد: والله لو اُعطيتُ الاقاليمَ السبعةَ بما تحت أفلاكها علَي أن أسلبَ حَبَّ شعيرة في فم نملة ما فعلتهُ.

http://www.farhangnews.ir

 1 نظر

سرّ رسیدن به مقامات عالیه

03 تیر 1393 توسط گیلان غرب


ارزش نماز اول وقت


آقای مصباح می گوید: آیت الله بهجت از مرحوم آقای قاضی (ره) نقل می کردند که ایشان می فرمود:« اگر کسی نماز واجبش را اول وقت بخواند و به مقامات عالیه نرسد مرا لعن کند! … » اول وقت سرّعظیمی است « حافظوا علی الصلوات: در انجام نمازها کوشا باشید. »خود یک نکته ای است غیر از « أقیموا الصلوة: و نماز را بپا دارید. »و همچنین که نماز گزار اهتمام داشته باشد و مقید باشد که نماز را اول وقت بخواند فی حدّ نفسه آثار زیادی دارد، هر چند حضور قلب هم نباشد. »

http://portal.anhar.ir

 نظر دهید »

گر بشکافند سراپاى من جز تو نیابند در اعضاى من

24 خرداد 1393 توسط گیلان غرب

 

داستانى از دوستدار امیرالمؤ منین


نقل کرده اند که یکى از بازرگانان شهر ما که علاقه زیادى به امیرالمؤ منین داشت شبى از اول شب تا اذان صبح ، ایستاده و خطاب به امیرالمؤمنین این شعر را تکرار کرد.


گر بشکافند سراپاى من                     جز تو نیابند در اعضاى من


در سالهایى که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم او به زیارت قبر امیرالمؤ منین (علیه السلام ) آمده و چند روز در آنجا مانده و از امیرالمؤ منین درخواست کرد که او را از کنار خود دور نکند . ولى مجبور شد نجف را ترك کند . بنابراین با امیرالمؤ منین خداحافظى کرده و با خادم سیدى در کجاوه نشسته و راه مسجد سهله را در پیش گرفتند . سید خادم به من گفت : بین راه به ما گفت : مرا پیاده کنید، وقتى پیاده شد از دنیا رفت . او را به نجف انتقال داده غسل دادند، کفن کردند، بدنش را دور ضریح گردانده و در کنار امیرالمؤ منین به خاك سپردند .
گواراى او و خوشا به حالش .

برگرفته از کتاب المراقبات، مرحوم آیت الله حاج میرزا جواد ملکى تبریزى (ره )

http://www.ensanekamel.ir

 نظر دهید »

شوق وصل

28 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب

 


العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله، ولو سهى قلبه عن الله طرفه عين لمات شوقاً اليه


شخص عارف پيكرش با مخلوقات است و دلش با خداست؛ به طورى كه اگر به قدر يك رد شعاع نور چشم از خدا غفلت ورزد، در آن دم از اشتياق به سوى او میميرد.


مصباح الشریعه، باب 95

 نظر دهید »

عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی...

27 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب

 

اي عشق همه بهانه از توست . . .

امام صادق (علیه السلام ) می فرماید : عشق جنونی است الهی ، که به آن بیرون آید ذات معلوم از غمام کثرات صفات و صافی شود از کدورت اعتبارات و مرتفع شود کثرات عقلیه از او به نور عشق تا صاحب این مقام به درجه اخلاص رسد .  و عشق غیور و شرکت سوز است و در جهان غیر از خود را باقی نمی گذارد ، آري خداوند متعال تمام عالم را آینه وجود خود و مظهر اسماء و صفاتش ساخت تا انسان به هر کجا می نگرد جز او نبیند و جز مهر او در دل نکارد و بلکه دریابد که اصلا غیر اویی وجود و هستی ندارد و هر چه هست کف روي آب است . و عشق چون دامان کسی را گرفت مانند عشقه آرام آرام به سر تا پاي وجود می تند و می پیچد و از او تغذیه می کند تا آن جا که تمام هستی وي را بسوزاند و خشک گرداند و در آخر چون به آن نگاه کنی می بینی که تمام آن وجود عشقه است و عشق است و کس دیگري به جاي نیست . به قول مولانا : عشق آن شعله است کاو چون برفروخت هر چه جز معشوق باقی جمله سوخت تیغ لا در قتل غیر حق براند در نگر زان پس که بعد لا چه ماند ماند الا الله ، باقی جمله رفت شاد باش اي عشق شرکت سوز زفت و خلاصه این بار این آتش مقدس ، دامان آیت الله شیخ محمد جواد انصاري همدانی را می گیرد و او را مبتلا می کند ، تا آنجا که وي ، درس و بحث و مقام و منزلت خویش را فراموش می کند و سرگردان کوه و بیابان می شود . شرح این تحول و نقطه عطف زندگی ایشان از این قرار است : شیخ محمد جواد انصاري همدانی تا سن 24 سالگی خود را صرف علوم حوزوي و فقه و اصول می کند و به درجه اجتهاد نائل می شود . او که تا آن زمان به غیر از درس وبحث به چیز دیگري نمی اندیشید و هدف و غایت دیگري را در سر نمی پروراند ، به کرسی تدریس می نشیند و در آن هنگام که می رود تا آخر مشغول علم رسمی که سر به سر قیل و قال است شود ، بناگاه بارقه اي از مهر الهی در دلش می درخشد و نسیم جذبات بهاري خداوندي بر وجودش وزیدن می گیرد و متحولش می کند . به این ترتیب ، او که تا آن زمان خود با عرفان و عرفا مخالف بوده ناگهان به دست مقلب القلوب متحول شده و راه و مسیر زندگیش عوض می شود و به یاد می آورد فرموده خداي تعالی را : یابن آدم ! خلقت الاشیاء لاجلک و خلقتک لاجلی اي فرزند آدم همه چیز را براي تو خلق کردم و تو را براي خود . و او تازه در می یابد این معنا را که : عاقلان نقطه پرگار وجودند ولی عشق داند که در این دایره سرگردانند.

سوخته (شرح حال عارف سالک محمد جواد انصاري همدانی )، مرکز تحقیقات رایانه اي قائمیه اصفهان

www.Ghaemiyeh.com

 نظر دهید »

رحمت الهی در سحر

26 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب

 

ارزش سحر خیزي و شب زنده داري

آیت الله محمد حسین احمدي فقیه یزدي (در مورد آیت الله بهجت(رحمة الله )) می گوید : ((ایشان به سحرخیزي و شب زنده داري خیلی سفارش می کردند و حتی گاهی می فرمودند : اصلا پیغمبرصلّی اللّه علیه و آله با همین شب زنده داري و سحرخیزي و انس با شب ، معارف الهی را گرفتند .زمانی درباره معناي این روایت که ائمه علیهم السّلام فرموده اند : ((صبر می کنیم شب جمعه بشود تا درهاي رحمت الهی باز بشود، و علم ما آل محمد صلّی اللّه علیه و آله هم در شبهاي جمعه و شبهاي قدر و غیره نورانیّت بیشتري پیدا می شود)) از ایشان سؤ ال
کردم . فرمودند : ((بله ، آن لحظه هاي خاصّ و آن رحمت الهی در سحر . )) و چند مرتبه این را فرمودند : ((سحر سحر)) . ایشان
بیداري شب ، سحرخیزي ، و رعایت نماز شب ، نوافل ، و دائم الذّکر بودن را داراي اهمیّت می دانست ، و از بزرگان نقل می
کردند که وقتی می خواستند مطلبی و فیضی را از خداوند بگیرند ، از شب و سحر استفاده می کردند؛ زیرا سحر با خدا خلوت
کردن و با خدا ارتباط پیدا کردن اثر
خاصّی دارد و مکرّر در این باره نصیحت می فرمودند .

www.Ghaemiyeh.com

برگی از دفتر آفتاب مرکز تحقیقات رایانه اي قائمیه اصفهان

 نظر دهید »

خواندن کتب اولیا و عرفا، به قصد فهمیدن کلمه شریفه جامعه "الحمد لله"

12 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب


نصایح عرفانی امام خمینی(رحمة الله علیه)


خواندن کتب اولیا و عرفا، به قصد فهمیدن کلمه شریفه جامعه “الحمد لله”


“یاد روزی که در ایام جوانی کتاب “فصوص الحکم و دیگر کتب عرفانی را که برزگان مشایخ اهل ارباب عرفان1 به یادگار گذاشته اند در خدمت بعض از مشایخ اهل عرفان -رضوان الله علیه- استفاده نمودم واکنون که در این سن کهولت و از پای درآمدگی، دختر عزیزم (فاطی) خانم فاطمه طباطبایی از این بی بضاعت خواستند چیزی بنویسم، باید بنویسم که کتب مذکور با همه قدر و منزلتی که دارند و کمک های بسیار ارزنده ای به معرفت قرآن کریم -سرچشمه فیاض معرفة الله و کتب ادعیه ائمه معصومین صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین که آنها را حقا قرآن صاعد باید خواند و احادیث آن بزرگواران- می کنند، حلاوت و لطافت و جامعیت اسرار کتاب الهی را ندارند.2
فی المثل سوره مبارکه حمد مشتمل جمیع اسرار معارف الهیه است که تحمل آن از عهده ی این نویسنده ی دست و پا بسته خارج است، همین قدر بدان ای دختر عزیزم که در “بسم الله الرحمن الرحیم. الحمد لله رب العالمین” معارف و اسرار غیر قابل تحمل برای ما است و اگر عارف صاحب سری در “الحمد لله” با قدم صاحب ولایت غور کند، می یابد که در عالم هستی غیر از الله چیزی و کسی نیست و اگر بود حمد مختص به ذات الوهی نبود (تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل). پس باید قلم ها بشکنند اگر گمان شود ورای او هستند.3
تو نیز ای عزیز کتب عرفا و اولیا را بخوان به قصد فهمیدن یا ذوق کردن همین کلمه شریفه جامعه. و از شماها انتظار دعای خیر دارم، به ویژه بعد از فوتم.و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته."4


پی نوشت ها:
1. عارف بزرگ، آیت الله میرزا محمد علی شاه آبادی، استاد عرفان امام خمینی (رحمة الله علیه).
2. دکتر احمد ضرابی، نصایح اخلاقی عرفانی امام خمینی(رحمة الله علیه)، موسسه فرهنگی پیوند با امام، ص156.
3. همان.
4. همان.

 نظر دهید »

مراحل و عوالم نفس

12 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب

 

مراحل و عوالم نفس چیست؟

آنها عبارتند از: 1- طبع 2- نفس 3- قلب 4- روح 5- سرّ 6- خفىّ 7- اخفى.

(1) طبع: عبارت است از قواى طبيعى كه مرحله نازله حقيقت انسانى است يعنى قواى نباتى و آثار و افعال آن، چون اكل و شرب و امثال آنها كه خلاصه در اين مرتبه طبيعت، بدن در مقام حيات نباتى است.

(2) نفس: بالاتر از مرتبه طبع است كه عبارت است از قواى حيوانى و إدراكات حس و خيال و وهم، خلاصه مقام و مرتبه حيات حيوانى.

(3) قلب: كه توجه به عالم غيب است و ليكن آميخته است با نظر به عالم شهادت و اين مقام به مراتب از مقام نفس عالى‏تر و برتر است.

(4) روح: كه آن مرتبه و مقام نفس ناطقه است كه از چنگ قواى بدن و آثار طبع و نفس به كلّى مستخلص شده و به روحانيون عالم قدس پيوسته است.

(5) سرّ: در اين مقام است كه عارف به معرفت حق و جمال الهى آشنا و بينا مى‏شود و سرّ الهى را در همه موجودات مشاهده مى‏كند و به زبان ذات مى‏گويد: «ما رأيت شيئا الّا و رأيت اللّه فيه» و به قول عارف عريان:

به صحرا بنگرم صحرات وینم

به دریا بنگرم دریات وینم

به هر جا بنگرم کوه و در و دشت

نشان از قامت رعنات وینم

كه در اين مقام سرّ، اين و آن، دريا و صحرا هنوز مشاهدند و گفتار حلاج از شعر فوق‏ مربوط به اين مقام است.

(6) خفيّ: كه در اين مرتبه تنها خدا را مشاهده مى‏كند نه چون مقام سرّ كه خدا را در دريا و صحرا مشاهده مى‏كرد.

(7) اخفى: كه در اين مقام فناى در حق است. منتها التفات به فنا هم در اين مقام نيست چنانكه در مقام خفى بود. عارف رومى در اين دو مقام خفى و اخفى بسيار بلند فرمود كه:

در خدا گم شو کمال این است و بس

(یعنی مقام خفی و فناء فی الله )

گم شدن گم کن وصال این است و بس
(يعني فناء از فنا)
در مصراع اول كه مقام خفى است اگر چه در مرتبه فناست ولى هنوز عارف به وصال نرسيد اگر چه كمالى تحصيل كرد و وصال در مقام اخفى است و هر يك از اين مراتب سبعه به ترتيب از مرتبه دانى به مقام عالى مى‏رسد و از شهر كوچكى به شهر بزرگى، تا در مقام اخفى به كشور پهناور هستى مطلق قدم مى‏گذارد.

منبع: ممد الهمم در شرح فصوص الحکم، آیت الله حسن زاده آملی


 نظر دهید »

استقامت و توجه دائمی

12 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب


َدستورالعمل قرآن برای سلوک عرفانی

دستور چهارم:استقامت و توجه دائمی

سیر و سلوک در عین حال که امر بسیار واجبی است اما بسیار مشکل هم است.1 قرآن شریف می فرماید اگر می خواهی به مطلوب برسی باید حرکت دائمی داشته باشی. این راه حرکت میخواهد، اما حرکت باید “سبح طویل” باشد، حرکت همیشگی، حرکت در پیچ و خم ها، حرکت در ظلمت ها. و چه تعبیر زیبایی در روایت آمده است که: حرکت در راهی است که از مو باریکتر، از شمشیر برنده تر و از آتش سوزنده تر است.باید شوقی باشد که بتواند در این مسیر حرکت کند. باید اراده ای باشد که آتش و برندگی این راه، برای او اهمیت نداشته باشد.2
اگر ما برای سیر و سلوک چیزی نداشتیم جز همین قدم اول، که عرض کردم، قدم اول مقدم است، بس است که بگوییم راه مشکل است. بگوییم از شمشیر برنده تر، از آتش سوزنده تر و از مو باریکتر است. کجا انسان میتواند به این زودی ها به مقام اتصال الی الله برسد؛ در وقت حرکت هیچ چیز و هیچ کس در دلش نباشد جز خدا. حالت دائمی اش به این زودی ها ممکن نیست. باید از یغظه به توبه، از توبه به تقوی، ازتقوا به تخلیه، تا برسد به تجلیه، لقاء و فناء تا این حالت دائمی برای او پیدا شود. تازه آن وقت هم نمی دانیم دائمیست یا خیر.اما بالاخره می توان ادعا کرد که توجه دائمی و دوام توجه آن وقت پیدا بشود.در سیر و سلوک آن وقت که میخواهیم حرکت کنیم به سوی خدا باید مصداق “فاخلع نعلیک انک بالواد المقدس طوی” باشیم.3
از قرآن و روایات به خوبی استفاده میکنیم، که قبل از این وجود، ما وجود روحی داشتیم، عالم ازل و ذر. ولو ما نتوانیم آنرا درک کنیم. این عالم از، از متشابهات و قضایای مجمله در اسلام می باشد اما قرآن در کمال صراحت به ما میگوید که عالم ذر بوده است. این ارواح ما قبل از این عالم ، موجود بوده اند و در آنجا رابطه با خدا بوده است. در آنجا خطاب “الست بربکم” و “قالوا بلی"4 بوده است، تکلم خدا با ما و حرف زدن ما با خدا. در آنجا خطاب “الم اعهد الیکم یا بنی آدم ان لا تعبد شیطان انه لکم عدو مبین و ان اعبدونی هذا صراط مستقیم"5 بوده است آنجا معاهده بوده است.6
آمدن به این دنیا و بازگشت به همان جایی که بودیم، برای کمال و سیر کمالی است.7 خدا باید به فریاد برسد، اما باید بگوییم، در این راه (نصرت خدا هم هست) “ولو کان حقا علینا نصر المومنین"8 هم هست اگر ما با خدا باشیم، اگر ما بخواهیم جدا بشویم، شوق و اراده حرکت میخواهد. “نمی دانم"، “نمی شود” و “نمی توانم” ندارد. بالاتر از این باید بگوییم که اگر خدا بخواهد، “ماشاءالله"، وقتی خدا بخواهد، وقتی خدا معلم اخلاق باشد، وقتی خدا دست ما را بگیرد، قطعا بی بهره نمی شویم و به مقصود می رسیم انشاءالله.9
پی نوشت ها:
1. حضرت آیت الله حسین مظاهری، محدوده پرواز انسان، نشر مرکز مدیریت حوزه های علمیه، ص111.
2. همان، ص 113.
3. همان، صص115و116.
4. سوره اعراف آیه 172.
5. سوره یس، آیات 60و61.
6. حضرت آیت الله حسین مظاهری، محدوده پرواز انسان، نشر مرکز مدیریت حوزه های علمیه، ص117.
7. همان 118.
8. سوره بقره آیه 152.
9. حضرت آیت الله حسین مظاهری، محدوده پرواز انسان، نشر مرکز مدیریت حوزه های علمیه، ص122.




 نظر دهید »

خفته را خفته كى كند بيدار؟

10 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب


دستورالعملى از آيت الله حسن زاده آملى - مدظله العالى -

بسم الله خير الاسماء

در حيرتم كه چه نويسم ؟! روى سخنم با كيست ؟ با خفته است يا با بيدار؟ اگر با خفته است ، خفته را خفته كى كند بيدار؟ و اگر با بيدار است ، بيدار در كار خود است .
و انگهى نويسنده چه نويسد كه خود نامه سياه و از دست خويش ، در فرياد است .

نام كتاب : در محضر عارفان

مؤ لف : واصف بادكوبه اى

 

 1 نظر

مراتب قرب

09 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب

 

مراتب قرب‏

خداوند درباره‏ ي شهدا مي‏فرمايد: فكر نكنيد شهدا مرده ‏اند، «بَلْ أَحْياءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ يُرْزَقُونَ1». اين «عِنْد»؛ همان معناي قرب را مي‏دهد. نزديك و پيش‏؛ خدا روزي داده مي‏شوند. صحبت اين نيست كه درخواستي مي‏كنند و اجابت مي‏شود؛ بلكه پيش خدا هستند و نزد خدا روزي داده مي‏شوند. يا آن آيه‏ ي شريفه در مورد متقين مي‏فرمايد: «فِي مَقْعَدِ صِدْقٍ عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِرٍ2»؛ متقين در بهشت‏ها در كنار نهرها هستند و در يك جايگاه راستين. كجاست آنجايي كه آنها مي‏نشينند؟ «عِنْدَ مَلِيكٍ مُقْتَدِر». نزد سلطان مقتدر. اين باز صحبت اين نيست كه درخواستي مي‏كنند تا اجابت شود؛ جاي قعود و نشستنشان پيش خداست. «جِوار»؛ يعني همسايه‏ ي خدا هستند. آن دعايي كه آسيه همسر فرعون كرد، خيلي عجيب است و اين را مي‏رساند كه نزديكي، بيش از مسئله‏ ي دعا كردن و جواب دادن است. او وقتي زير شكنجه‏ ها بود گفت: «رَبِّ ابْنِ لِي عِنْدَكَ بَيْتاً فِي الْجَنَّةِ3»؛ خدايا! خانه‏ اي در بهشت پهلوي خودت براي من بساز. اين الگوي همه‏ ي مؤمنين است. از آن طرف خدا نسبت به همه‏ ي انسانها مي‏گويد: من نزديك‏ترينِ موجودات به شما هستم؛ «نَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ4». اينجا صحبت از دعا كردن و جواب دادن و اجابت كردن نيست، اين «أَقْرَبُ إِلَيْه»؛ اعم از مؤمن و كافر است. معنايش اين نيست كه هر چه بخواهد به او مي‏دهم. اينجا دو سؤال مطرح مي‏شود؛ اولاً اين قربي كه خدا با بنده دارد؛ چه گونه است؟ سپس اين كه تفاوت اين قربي‏؛ با آن قربي كه اولياء خدا به آن نائل مي‏شوند و مانند حضرت سجّاد(ع) و ائمه‏ ي اطهار و انبياء عظام(ع) اين قرب را از خدا درخواست مي‏كنند چيست؟

پی نوشت:

1.آل‏ عمران / 169.

2. قمر / 55.

3. تحريم / 11.

4. ق / 16.

گزيده‏ اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري  در تاريخ 09/08/86

منبع:

http://mesbahyazdi.ir


 نظر دهید »

قرب معنوي‏

08 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب

 

قرب معنوي‏

وقتي كه درباره ‏ي خداي متعال و رابطه‏ اش با انسان صحبت مي‏كنيم و مي‏گوييم انسان مي‏خواهد به خدا نزديك شود، به چه معناست؟ افراد كم معرفت فكر مي‏كنند خدا در آسمان‏هاست و دورِ دور، و يا نوري است در وراي آسمان‏ها. تصور مي‏كنند كساني كه به خدا نزديكند فاصله ‏ي جسماني‏شان كم است. ولي ما به بركت تعاليم انبياء و ائمه‏ ي معصومين(ع) ياد گرفته ‏ايم كه خدا جسماني نيست و فاصله‏ ي ما با خدا مكاني نيست، پس وقتي مي‏گوييم به خدا نزديك شويم، معنايش اين نيست كه فاصله‏ ي مكاني‏مان كم شود؛ فاصله‏ ي زماني هم كه معنا ندارد؛ زيرا خدا هميشه هست. اما بايد اعتراف كنيم كه حقيقتش را نمي‏دانيم. توجيه‏ هايي در اين مورد وجود دارد كه اين يك قرب معنوي است. دو نفر كه همديگر را دوست دارند، اگر يكي از ديگري درخواستي كند او قبول مي‏كند؛ مي‏گوييم به او نزديك است. گاهي هم مي‏گوييم كسي پيش فلاني مقرب است يا در مورد سلاطين و شخصيت ‏هاي اجتماعي مي‏گويند: او از مقربين درگاه است؛ يعني رابطه‏ اش طوري است كه حرفش را گوش مي‏كنند. پس قرب معنوي غير از قرب حسي است و آن رابطه‏ ي روحي انسان با انسان ديگر است؛ كه يكي به ديگري اهتمام داشته باشد، اهميت دهد، حرفش را گوش كند و اگر درخواستي دارد آن را بپذيرد. بعضي تعبير كرده‏ اند كه معناي نزديك شدن به خدا اين است كه: با اطاعت خدا طوري شويم كه خدا بپسندد. مؤيد اين مطلب هم روايت معتبر و با اهميتي است كه نقل شده است، «لا يزال عبدي يتقرب إلي بالنوافل مخلصا لي حتي أحبه فإذا أحببته كنت سمعه الذي يسمع به و بصره الذي يبصر به و يده التي يبطش بها».( إرشادالقلوب، ج 1، ص 91، الباب الثاني و العشرون في فضل صلاة الليل.) در اين حديث قدسي خداوند مي‏فرمايد: بنده‏ هاي من مي‏توانند تدريجاً به من نزديك شوند. به چه وسيله ‏اي؟ با انجام كارهاي مستحب. آن قدر به من نزديك مي‏شود تا حالتي پيدا مي‏كند كه من چشم و گوشش و دستش مي‏شوم. كاري كه مي‏خواهد انجام بدهد من برايش انجام مي‏دهم، چيزي كه مي‏خواهد ببيند، من مي‏بينم. تعبير خيلي عجيبي است. سپس مي‏فرمايد: «إن سألني أعطيته و إن استعاذني أعذته»؛ اگر دعا كند اجابت مي‏كنم و اگر چيزي از من بخواهد به او مي‏دهم. جمله ‏ي آخر تفسيري از قرب است. اين همان است كه مي‏گويند وقتي كسي مقرب مي‏شود هر چه حبيب مي‏خواهد محبوب قبول مي‏كند. نمي‏شود گفت اين معنا غلط است، مخصوصاً با اين توجيه و ذيل اين روايت، مي‏شود في‏ الجمله تاييد كرد. لااقل مي‏شود گفت اين تفسير يكي از تفسيرهاي قرب به خداست. اما تعبيراتي رساتر، يا بفرماييد غليظتر هم وجود دارد .

گزيده ‏اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري  در تاريخ 09/08/86

منبع:

http://mesbahyazdi.ir


 نظر دهید »

قرب حسي‏

08 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب


قرب حسي‏

مفهوم قرب مثل بسياري از مفاهيمي كه در محاوراتمان به كار مي‏بريم، ابتدا براي مصاديق جسماني وضع شده است. زيرا ادراك‏هاي ما به وسيله قواي طبيعي انجام مي‏گيرد و مفاهيمي كه به كار مي‏بريم منشأ و خاستگاه اوليه ‏اش مفاهيم طبيعي است. بعد كم كم اين قدرت را پيدا مي‏كنيم كه اين معاني را تجريد كنيم تا معناي لطيف‏تر و پاك‏تري به دست آوريم كه قابل اطلاق بر غير ماديات و غير طبيعيات هم باشد و بلاخره قابل اطلاق بر خداي متعال باشد. خود اينكه انسان بتواند چنين كاري را انجام بدهد يك قدرت الهي است تا بتواند اين نوع مفاهيم را از درك‏هاي حسي و طبيعي تجريد كند. مفهوم قرب از شايع‏ترين مفاهيمي است كه در اسلام و اديان وجود دارد. حتي ادياني كه منشأ الهي نداشته‏اند اين مفاهيم را به كار مي‏بردند. مشركان درباره‏ي پرستش بت‏ها مي‏گفتند: «ما نَعْبُدُهُمْ إِلاَّ لِيُقَرِّبُونا إِلَي اللَّهِ زُلْفي‏»؛(. زمر / 3.) ما بتها را پرستش مي‏كنيم تا آنها ما را به خدا نزديك‏؛ كنند. حالا اين قرب يعني چه؟ معناي نزديك خدا شدن، چيست؟ بدون شك اين مفهوم هم مثل همه‏ي مفاهيم ديگر، در ابتدا از حسيات ناشي مي‏شود. دو چيز را كه از حيث فاصله با هم مقايسه مي‏كنيم، وقتي فاصله ‏شان كم است، مي‏گوييم به هم نزديك هستند و وقتي فاصله‏ شان زياد است مي‏گوييم، از هم دورند. اين مفهوم را در مورد زمان هم به كار مي‏بريم.

 

گزيده‏ اي از سخنان حضرت آية اللّه علامه مصباح يزدي(دامت بركاته) در دفتر مقام معظم رهبري  در تاريخ 09/08/86

منبع:

http://mesbahyazdi.ir

 نظر دهید »

ای یگانه محبوبم

08 اردیبهشت 1393 توسط گیلان غرب


«إلهي مَنْ ذَا الَّذي ذاقَ حَلاوَةَ مَحَبَّتِكَ، فَرامَ مِنْكَ بَدَلا».

آغاز مناجات محبين اين مطلب را القاء مي‏كند كه اگر كسي شيريني محبت خدا را بچشد سراغ محبوب ديگري نخواهد رفت. طبعاً كسي كه اين حرف را مي‏زند، يك ادّعاي ضمني دارد كه من كه مي‏خواهم وارد محبت خدا شوم، مزه ‏اش را چشيده‏ ام؛ و الّا نمي‏ آمدم و به سراغ ديگري مي‏رفتم. اكنون در اين مقام، از خدا چه بخواهم؟

«إلهي فَاجْعَلْنا مِمَّن اصْطَفَيْتَهُ لِقُرْبِكَ وَوِلايَتِك».

اكنون اقتضاي محبت اين است كه انسان به محبوب نزديك شود. پس از تو مي‏خواهم مرا از كساني قرار دهي كه آنها را انتخاب كردي و برگزيدي تا به قرب و ولايت تو نائل شوند.

 نظر دهید »

عزم

24 اسفند 1392 توسط گیلان غرب

 

دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى 2


دوم : عزم


همين كه سالك قدم در ميدان مجاهده نهاد، حوادثى سخت و ناملايماتى از طرف مردم و آشنايان كه صرفا غير از هواى نفس و خواسته هاى اجتماعى مقصدى ندارند، متوجه او مى شود و با زبان و عمل او را سرزنش نموده و مى خواهند از رويه و مقصدش دور كنند، و از فى الجمله تنافرى كه بين او و آنان در برنامه زندگى پيدا شده ، سخت در هراس بوده و به هر و وسيله مى كوشند تا سالك تازه به راه افتاده را با تازيانه ملامت و سرزنش از راه انداخته و قدمهاى او را خرد كنند و و همچنين در هر منزل از منازل سفر البته مشكله اى تازه براى سالك پيش خواهد آمد كه بدون صبر و عزم ، دفع آنها محال به نظر مى رسد.
سالك بايد به حول و قوه خدا چنان عزمى داشته باشد تا در برابر همه اين مشاكل ايستادگى نمايد و با حربه صبر و توكل همه آنها را نابود سازد و با توجه به عظمت مقصد از اين بادهاى مخوف كه عائق و مانع راه خدا هستند، نهراسد و به هيچ وجه به خود بيمى راه ندهد و على الله فليتوكل المنومنون ، و على الله فليتوكل المتوكلون .

منبع:

در محضر عارفان، مؤ لف : واصف بادكوبه اى

 2 نظر

ترك عادات و رسوم و تعارفات

24 اسفند 1392 توسط گیلان غرب


دستورالعملى از آيه الله حاج سيد محمد حسين طهرانى 1


طريق سير در اين راه - پس از بيعت با شيخ آگاه و ولى خدا كه از مقام فنا گذشته و به مقام بقاء بالله رسيده و بر مصالح و مفاسد و منجيات و مهلكات مطلع است و مى تواند زمام امور تربيت سالك را در دست گيرد و او را به كعبه مقصود رهنمود گردد - همانا ذكر و فكر و تضرع و ابتهال به درگاه خداوند قاضى الحاجات است و البته سفر او در اين منازل به امورى چند بستگى دارد كه بايد تمامى آنها به نحو احسن و اكمل رعايت شود


اول : ترك عادات و رسوم و تعارفات


و دور انداختن امور اعتباريه كه سالك را از طى طريق منع مى كند. و منظور آنست كه سالك به طور اعتدال در بين مردم زندگى نمايد. چه ، دسته اى از مردم پيوسته غرق در مراسم اجتماعيه بوده و فكر و ذكر آنها دوستيابى بوده و براى حفظ شخصيت خود از هر گونه آداب و رفت و آمدهاى مضر يا بى فايده دريغ نمى كنند و صرفا بر اساس عادت و حفظ آبروى ظاهرى اعتبارى ، خود را به تكلف مى اندازند و چه بسا به ناراحتى هاى سخت دچار مى شوند و براى حفظ حاشيه از متن زندگى به عقب مى روند و تحسين و تقبيح عامه مردم را كه توده عوام هستند، ميزان و معيار قرار داده ، حيات و عمر خود را بر اين معيار در معرض تلف قرار مى دهند و كشتى وجودشان دستخوش امواج متلاطم رسوم و عادت اجتماعيه شده ، هر جا امواج آداب و اخلاقيات عمومى حركت كن ، به دنبال آن روان مى گردند. اين دسته از مردم در برابر اجتماع اراده اى از خود نداشته ، تبع (::پيرو) محض مى باشند. در مقابل اين دسته سلسله اى از مردم هستند كه از جماعت كنار مى روند و هرگونه عادت و ادب اجتماعى را ترك كرده ، خويشتن را عارى از مزاياى اجتماع نموده اند. با مردم مراوده و معاشرت ندارند و در كنج خلوت آرميده اند، به طورى كه انگشت نماى مردم شده و به عنوان گوشه نشينى اشتهار يافته اند.
سالك براى آنكه بتواند به مقصد نائل گردد، بايد مشى معتدلى بين رويه اين دو گروه اختيار نمايد و از افراط و تفريط بپرهيزد و در صراط مستقيم حركت كند. و اين معنى حاصل نمى شود مگر آنكه معاشرت و مراوده را با مردم تا آن مقدار كه ضرورى اجتماعى است رعايت كند.

منبع: در محضر عارفان، مؤ لف : واصف بادكوبه اى

 

 

 نظر دهید »

شرايط و موانع سير و سلوك

24 اسفند 1392 توسط گیلان غرب


دستور العملى از علامه محمد تقى جعفرى - مد ظله العالى-


شرايط و موانع سير و سلوك


سير و سلوك داراى چند مانع است :
1. سالك در هيچ لحظه اى از لحظات حركت خود نبايد احساس وصول يا امتياز برترى كند، اگر چنين آفتى گريبان سالك را بگيرد، نه تنها از حركت به مراحل بعد  باز خواهد ماند، بلكه نفس كمال جوى او به قهقرا خواهد رفت .
2. اشتغالات و علايق دنيوى مانند ثروت اندوزى ، مقام جويى ، شهرت طلبى و محبوبيت خواهى ميان مردم ، از امور تباه كننده سير و سلوك اند، البته اگر ثروت و مقام وسيله اى جهت تنظيم حيات خود و ديگران باشد، نه تنها مانع ره كمال نمهواهد بود، بلكه به خاطر مشقتهايى كه سالك در اين مسير تحمل مى كند، عبادت تلقى خواهد شد.
3. اشباع حس خودخواهى - به هر شكل و با هر وسيله - مانع نيرومندى براى سير و سلوك است . ادعاى تزكيه نيز سد راه كمال است . بر خى ادعاى تزكيه را به عنوان بيان واقعيت ، ناشى از خودخواهى نمى دانند، اما عرفاى بزرگ اين مطلب را نمى پذيرند، زيرا همه عظمتها و امتيازات سالك ، از الطاف الهى است و استناد آنها به خود نوعى شرك محسوب مى شود.
4. شكوفايي ها و روشنايي هاى خيره كننده كه در حالات عرفانى براى سالك حاصل مى شود، از ديگر موانع سير و سلوك است . برخى از اهل سلوك با بروز اين حالات لذتبار خود را گم مى كنند و اين حالات را آخرين منزلگاه كمال تلقى مى كنند، در حالى كه اين حالات فقط براى تشويق و تحريك سالك جهت ادامه راه است .
5. به فعليت رسيدن قدرتهاى شگفت انگيز، نظير اطلاع از دلها، امور مخفى ، اخبار گذشته و اينده ، تصرف در امور مادى و نفوس ، گاه سالك را از كمال باز مى دارد. سالك بايد بداند كه هدف وى وصول به حق است ، نه تحقق كرامات ، وصول به لقاى الهى برتر و با عظمتر از كشف و كرامات است .
6. حالت آرامش و ازادى مطلق و اشراف بر عالم هستى از عظمتهاى شگفت انگيز روح است ، كه اگر سالك آ را از خود بداند، ممكن است از عظمت روح خود غفلت كرده ، ادعاى انا الحق كند.
7. احساس شكوفايى و ابتهاج روح نشانه ورود به جاذبه الهى و تجلى صفات حق تعالى بر دل سالك است . سالك بايد مراقب باشد كه اين احساس سد راه كمال او نشود.

منبع:

در محضر عارفان، مؤ لف واصف بادكوبه اى

 

 

 1 نظر

تهيه جدول مراقبه

14 اسفند 1392 توسط گیلان غرب

 

تهيه جدول مراقبه


و خوب است مريد توبه، دو سه روز قبل از اين عمل، يك دفترى قرار بدهد و در عرض اين روزها ايام گذشته‏ اش را فكر بكند از حال صغر تا اين روزش، هر ضمانى و حقى كه از غير، بر ذمه‏ اش وارد آمده در آن دفتر بنويسد؛ چون ضمان ماليه براى صغير هم هست و بعد از آن در زمان كبيريش، هر حقى از حقوق الله و عبادات هم كه تضييع كرده، همه آنها را ثبت نمايد بلكه خوب است براى مداقه، براى هر عضوى از اعضايش جدولى بكشد، تمام حقوق واجبه آن عضو را كه متصور است جداولى در زير آن جدول قرار بدهد، در هر يكى فكر مفصلى بكند كه از آن راه تقصيرى در اداى واجبى و يا ارتكاب حرامى و يا اثبات حقى بر ذمه‏ اش نكرده است، آنها كه به يادش چيزى‏ نيايد، آن جدول را خالى بگذارد، آنها كه چيزى واقع ساخته، ثبت نمايد؛ مثلاً چشم را جدولى بكشد و براى معاصى كه براى چشم هست هريك جدولى قرار بدهد؛ مثلاً نگاه كردن به زن اجنبيه و نگاه كردن به جوان خوشگل و نگاه كردن به عورت مؤمن و نگاه كردن به خانه مردم و نگاه كردن به مكتوب غير كه راضى نيست و نگاه كردن براى اخافه مؤمن(73) و نگاه كردن به غضب به روى پدر و مادر و يا به روى ارحام و يا به روى علما و يا به روى مطلق مؤمن بی رجحان شرعى و يا نگاه كردن به طريق استهزاء و يا به طريق تعيير(74) و يا به طريق اهانت و يا تكبر و يا نگاه كردنى كه به آن اراده نشان دادن عيب مؤمن را بكند و يا كشف چيز مستور مؤمن را بكند به ظالم - كه میخواهد مال او را ببرد، يا خود او را بگيرد - مثلاً گاه است كه يك نگاه كردن، علت تامه قتل نفس و يا قتل نفوس و يا غصب اموالى بشود و ضمان بياورد.


الله: يعلم خائنه الأعين و ما تخفى الصدور(75)
او چشم‏هايى را كه به خيانت میگردد و آن چه را سينه ‏ها پنهان میدارند، می‏داند.
را در نظر داشته باشد؛ هكذا حقوق نگاه نكردن و چشم پوشيدن را؛ و هكذا حقوق اعضاى ديگر را، لاسيما لسان كه حقوقش حد و حصر ندارد.


خلاصه؛ حقوق ماليه و استحلاليه(76) اينها را تدارك نموده؛ عمليه(77) را، به جا آورده؛ استغفاريه(78) را، استغفار نمايد. و آنچه تداركش از قدرتش خارج است براى صاحبان حقوق، خيرات و مبرات و اعمال خيريه به مقدار حقش به عمل بياورد و كفاره‏اى را انجام دهد و قصاصى را - خود را - به مقام قود(79) بياورد. و آنچه از اين قبيل شبهه باشد و از عهده‏اش بيرون آمدن مشكل باشد، آن را با دستگردان صحيح، درست نمايد و بعد از آن، عمل شريف مروى از اقبال را به جا بياورد(80) و دعاى توبه صحيفه سجاديه را بخواند(81) و آنچه از معاصى كبيره كه به خاطرش بيايد ذكر بكند و ضم نمايد به ذكر آنها، ذكر نعم خاصه حضرت او - جلت الائه - و قدرتش را بر اخذ و وقوع همه اين بى‏حيايى در محضرش، در حالى كه از هزاران جهات متولى انعام اوست، ذكر كرده و خاك و خاكستر به سرش بريزد و خودش را به خاك بغلطاند بلكه دست راستش را بر گردن ببندد و دست چپش را به سينه چسبانده به كيفيت دست بستن اهل عذاب تشبيه نمايد؛ كه دست راست آنها را بر گردن مى‏بندند و دست چپ را از سينه ا‏شان گذرانده از قفا بيرون می‏آورند و كتابش را به دست چپش میدهند و لعل از اين طريق هم درست میشود معناى:
و أما من أوتى كتابه وراء ظهره(82)
و اما كسى كه نامه اعمالش به پشت سرش داده شود.


گاهى خوف عذاب و ذكر بزرگى و شدت آتش جهنم را بنمايد و گاهى ازحيات(83) و عقاربش(84) ، عرض بكند و گاهى از سلاسل و اغلالش(85) ، عرض نمايد. در خبر است در تفسير:
ثم فى سلسله ذرعها سبعون ذراعاً فاسلكوه(86)
پس او را به زنجيرى كه هفتاد ذراع است، ببنديد. كه طول آن ذراع، چندين فرسخ از فرسخ‏هاى دنيا است و آن را هم از سرش‏ داخل و از دبرش خارج مى‏نمايد و گاهى از شدت و عظمت و هيئت ملائكه غلاظ و شداد، ياد نمايد و از طعام و شراب و زقوم و ضريع و غسلين(87) ، ذكر كند:
يصب من فوق رءوسهم الحميم * يصهر به ما فى بطونهم و الجلود(88)
مايع سوزان و جوشان بر سرشان ريخته مى‏شود، آن چنان‏كه هم درونشان با آن آب مى‏شود و هم پوست‏هايشان!

پی نوشت:
73)ترساندن مؤمن.
74)عيب‏جويى و طعنه زدن.
75)سوره مؤمن (40)، آيه 19.
76)استحلاليه يعنى آن چه لازم است به صاحبانش برگردانده شود يا صرف حلاليت طلبيدن است، صورت گيرد.
77)حقوق عمليه از قبيل نماز و روزه قضاء.
78)استغفاريه آن‏چه كه فقط با استغفار كردن جبران مى‏شود.
79)قصاص.
80)اقبال الأعمال، ص 147 و 197.
81)دعاى سى و يكم.
82)سوره انشقاق (84)، آيه 10.
83)مارها
84)عقرب‏ها.
85)زنجيرها و دست‏بندها.
86)سوره الحاقه (69)، آيه 32.
87)زقوم: غذاى دوزخيان؛ ضريع: بوته خار تر؛ غسلين: خونابه و چرك و خونى است كه از دوزخيان جارى است.
88)سوره حج (22)، آيه 19 - 20.

منبع:
رساله لقاء الله، عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه)

 2 نظر

زمینه سازی برای توبه

14 اسفند 1392 توسط گیلان غرب


زمينه‏ سازى براى توبه


و بالجمله؛ يلزم أن يكون الندم و التضرع و الابتهال و البكاء فى التوبه كماً و كيفاً مناسباً لعظمه الذنب و كثرته و الأولى أن يدعوا الله عند استغفاره بأسمائه و صفاته التى تناسب مقام التوبه بل يناسب ذنبه الذى منه التوبه ان كانت من الذنب المخصوص و ان يكون من الحال و الهيئه و اللباس و الحركات على ما هو أجلب للرحمه و العطوفه من اظهار الملق و الاستكانه و المخافه و يدخل من الأبواب التى يليق بحاله أن يدخل منها.


به هر حال، لازم است كه پشيمانى و تضرع و ناله و گريه از نظر كمى و كيفى با بزرگى و زيادى گناهش تناسب داشته باشد و بهتر آن است كه هنگام استغفارش، خدا را با نام‏ها و صفات مناسب مورد توبه بخواند بلكه اگر توبه‏اش از گناه ويژه‏اى است خدا را با اسماء و صفات مخصوص كه با آن گناه مناسب باشد بخواند و بايد حال و شكل و لباس و حركات اعضا طورى باشد كه هرچه بيشتر و بهتر رحمت و عطوفت الهى را به خودش متوجه سازد و جلب نمايد؛ از جمله آنهاست: چاپلوسى و اظهار بيچارگى و ترس از عذاب الهى. (خلاصه اينكه) از درهايى كه لايق و مناسب حال اوست وارد شود (و با خدا مناجات نمايد).


پس هر طور است كه از يك درى از درهاى رحمت الهى كه مناسب حالش است داخل بشود، اگر از هيچيك از درها نتواند داخل بشود لامحاله از در عدم يأس - كه در ابليس است - داخل بشود و عرض بكند:
يا من أجاب لأبغض خلقه ابليس حيث استنظره لا تحرمنى من اجابتك.
اى كسى كه مبغوض‏ترين خلقش - كه ابليس است - هنگامى كه از او مهلت خواست (خواسته او برآورده شد و تا روز قيامت به او مهلت دادى) اينك مرا از اجابت خود محروم مفرما!


و بالجمله؛ اين را بداند كه در توبه - مادامى كه مرگ را معاينه نبيند - باز است اگرچه گناهش در وصف نيايد.
و اين را هم بداند كه يأس از رحمت الهى، بدترين گناهان است و از آن، بالاتر گناهى را سراغ نداريم؛ جسارت میكنم و عرض میكنم: به يك جهت، يأس از رحمت الهى، از كشتن انبياء (عليهم السلام) بدتر است!


خلاصه؛ اين هم از اهميات است كه بايد سالك بداند كه شيطان همه همتش اين است كه انسان را در هر حال كه هست از راه خدا منع نمايد و اگر از راه‏هاى معمولى هواى نفس نتوانست برگرداند آن وقت از طرق مموهه(62) شرع و عقل مى‏آيد و اگر از اينها هم نتوانست غلبه نمايد، مى‏گويد: امر تو گذشته است، تو نمى‏توانى توبه حقيقى بكنى، توبه حقيقى شرايط دارد، تو كجا عمل به شرايط توبه حقيقى كجا؟! و اگر به شرايطش عمل نكنى، توبه نكردن بهتر از توبه دروغى است؛ علاوه بر اين، مى‏گويد كه تو آنقدر گناه كرده‏اى كه از قابليت و سعادت قبولى توبه و توفيق توبه افتاده‏ اى!


و اگر سالك اين حرف‏هاى او را قبول بكند، مادامى كه قبول كرده است مغلوب شده، آن شيطان ملعون مقصودش را به دست آورده؛ و اگر اين حرف‏هاى او را جواب داد و رد كرد و گفت: كه اولاً: رحمت الهى را كه میتواند تخيل بكند، رحمت او، رحمتى است كه تو را مأيوس نكرد و دعايت را مستجاب نمود؛ ثانياً: من اگر توبه حقيقى كامل نتوانم بكنم آن مقدارى كه توانستم بكنم، میكنم؛ لعل(63) خداوند مهربان به جهت همين مقدار توبه كه كردم، توفيق بالاتر آن را بدهد، يك مقدار كامل‏تر توبه بكنم، و آن را كه كردم، باز توفيق بالاتر را می‏دهد تا مرا به توبه كامل میرساند؛ چنانكه عاده الله به همين جارى شده است و اگر قول تو را قبول بكنم كه هلاك قطعى است و ابداً نجات نيست و همين مأيوسى، خودش از گناهان كبيره موبقه است كه لعل سبب بشود به تعجيل عذاب و سبب زيادتى عذاب و خسران دنيا و آخرت بشود.


پی نوشت:
62)تحريف شفه، پنهان شده.
63)لعل: شايد.


منبع:
رساله لقاء الله، عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه)

 نظر دهید »

طلب در علوم الهی

13 اسفند 1392 توسط گیلان غرب

 

طلب در علوم الهى


تزكيه و تهذيب نسبت به علوم الهى و معارف حقه، همان طلب است. طلب در علوم متعارف، حركت از وطن به مراكز علمى و حضور در جلسات بحث و تعليم است؛ ولكن طلب در معرفت‏ الله، حركت روحانى است، كه همان تزكيه و تهذيب است. با تزكيه و تهذيب، معرفت‏ الله و معرفت نبوت و ولايت و علوم الهى حاصل مى‏شود. انبيا براى علوم الهى نيازمند به حركت مكانى نيستند. علمى كه نور يقذفه الله فى قلب من يشاء1 است، حركت مكانى نمیخواهد. همه معارف و عبادات معراجى، از بركات حركت الهى و تخلق به اخلاق الله و تزكيه و تهذيب است. طلب در اينها حركت روحانى است، نه حركت مكانى. بايد با دورى از بدیها خودسازى كنند و با خوبیها خود را بيارايند، تا به انوار عقلى و ايمانى و قلبى نايل شوند. با آن انوار، معرفت‏ الله و معرفت به رسالت و نبوت حاصل مى‏شود.

پی نوشت:

1-علم نورى است كه خداوند در دل هر كس كه بخواهد، قرار مى‏دهد. رجوع كنيد به: بحارالانوار، ج 70، ص 140، روايت 5.

منبع:

سلوك معنوى، تدوين و ويرايش: اكبر اسدى

 

 نظر دهید »

معرفت نفس

13 اسفند 1392 توسط گیلان غرب

 

معرفت نفس


اگر انسان با نفس و آثار نفس آشنا شود، مى‏فهمد كه كسى كه اين همه نعمت را براى او آورده است. خودش نيست، خودش فقط يك آتش است كه خودش را و هر كس را كه نزديك او شود مى‏سوزاند. نفسى معيوب ؛ نفس معيوب است. عيبى بالاتر از اين چيست كه نفس جهنم‏ساز است؟ نفوسى كه ارتباط الهى ندارند، خود و ديگران را آتش مى‏زنند. اين همان خلقتنى من نار1 است. نفس نارى است.
اگر معرفت‏الله پيدا شد، از طريق خودشناسى، خدا را هم شناخت و دانست كه خدا، خالق اين نعمت‏ها و بركات و رحمت‏هاست و همه از بركات حق است ـ گرچه از بركات انبيا باشد ـ بنده خدا مى‏شود. انبيا مى‏دانند كه رابطه الهى، مبدأ خيرات است و لذا بنده خدا هستند. مال خيال مى‏كنيم رابطه نفسانى خودمان، كه مبدأ همه آتش‏هاست، مبدأ خيرات است.
الآن در تمام جهان خدا ورشكسته است. كسى گوش به حرف خدا نمى‏دهد، همه حزب شيطانند. همه اتباع هوى و هوس هستند. اگر اتباع خدا باشند، كار اصلاح مى‏شود. اگر اتباع حق باشند، اين بساط نيست. آنچه بشر را در حوادث جهانى حفاظت مى‏كند، رابطه الهى است. بايد سراغ آن رابطه الهى رفت.

پی نوشت:

1- مرا از آتش آفريدى. سوره اعراف، آيه 12.

منبع:

سلوك معنوى، تدوين و ويرايش: اكبر اسدى

 

 نظر دهید »

مشارطه، مراقبه و محاسبه

25 بهمن 1392 توسط گیلان غرب



بارى؛ سالك راه خدا را بعد از توبه، لازم است از مشارطه، مراقبه و محاسبه در اول صبح، مشارطه(104) با نفسش نمايد؛ مشارطه شريك و سهيم‏ در اعز و انفس سرمايه ‏ها و در عرض روز تا وقت خواب، مراقبه كامل و در وقت خواب، محاسبه كامل از تمام آنچه در اين مدت صرف كرده است از وقتش و از قواى ظاهرى و باطنى و آنچه از نعمت‏هاى الهى در آن صرف كرده و يا مهمل گذاشته، همه اينها به قرارى كه علماى اخلاق نوشته ‏اند، عمل نمايد، تفصيل آن را موكول به كتب اخلاق كه نوشته شده - واقعاً هم خوب نوشته‏ اند - مینمايد ولى به چند فقره اهم كه خيلى مؤثر است اشاره می‏شود و آن، اين است:
وقت خواب، انسان محاسبه نفس و علاج خيانت‏هاى نفس را به قدر طاقت بر خودش جداً مخمر نمايد و آنچه فعلاً ممكن است از توبه و تدارك، بكند و آنچه تأخير لازم است عزم جدى بر آن داشته باشد و بداند حالا كه میخوابد، خواب هم در واقع برادر مرگ است. صريح آيه مباركه است كه مى‏فرمايد:
الله يتوفى الأنفس حين موتها و التى لم تمت فى منامها فيمسك التى قضى عليها الموت و يرسل الأخرى الى أجل مسمى ان فى ذلك لآيات لقوم يتفكرون (105)
خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‏كند و ارواحى را كه نمرده ‏اند نيز به هنگام خواب میگيرد؛ سپس ارواح كسانى كه فرمان مرگشان را صادر كرده نگه مى‏دارد و ارواح ديگرى را (كه بايد زنده بمانند) بازمیگرداند تا سرآمدى معين؛ در اين امر نشانه‏ هاى روشنى است براى كسانى كه انديشه می‏كنند.
پس لازم است كه فىی الجمله، عده موت را از تجديد عهد ايمان كرده و با طهارت، روى به قبله و روى دل به قبله حقيقيه نموده به نام خدا اعمال وارده عندالنوم را به قدر قوه به عمل آورده، تسليم روح و نفس خود را به حضرت او - جل جلاله - نمايد و از اعمال وقت خواب، اهمياتش را ترك ننمايد كه عبارت باشد:
اولاً در دخول رختخواب، بسم الله الرحمن الرحيم را از قلب و لسان بگويد و آيه مباركه قل انما انا بشر مثلكم…(106) و آيه مباركه آمن الرسول بما أنزل اليه من ربه…(107) را با تدبر بخواند و تسبيح حضرت زهرا - صلوات الله و سلامه عليها - و آيه الكرسى و سه يا يازده مرتبه سوره قل هو الله أحد و سه مرتبه يفعل الله ما يشاء بقدرته و يحكم ما يريد بعزته و آيه مباركه شهد الله…(108) را بخواند و اگر استغفارهاى مرويه و يا مطلق استغفار هم بكند، خوب است.

پی نوشت:

104)مشارطه: با خود شرط بندى نمايد كه امروز نبايد گناهى از من صادر شود.
105)سوره زمر (39)، آيه 42.
106)سوره كهف (18)، آيه 110.
107)سوره بقره (2)، آيه 284 - 286.
108)سوره آل عمران (3)، آيه 18 - 19.

منبع:

رساله لقاء الله ،عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه).

 2 نظر

توبه حضرت داود (عليه السلام)

25 بهمن 1392 توسط گیلان غرب

 


و أما توبه الأنبياء (عليهم السلام) فيكفيك منها ما بلغك من توبه داود النبى - صلوات الله و سلامه على نبينا و آله و عليه - و قد روى أنه لما علم بعد نزول الملكين… .
اما توبه انبياء (عليهم السلام)، براى نمونه توبه داود پيغمبر (عليه السلام) كافى است. روايت شده كه همين كه داود (عليه السلام) بعد از نازل شدن آن دو ملك…
دانست كه براى تنبيه او نازل شده ‏اند، چهل روز سجده كرد و سر از سجده برنداشت مگر براى حاجت و نماز و در اين چهل روز، نه خورد و نه آشاميد و همه‏ اش را گريه می‏كرد، و آنقدر گريه كرد كه از آب چشمش در اطراف سرش گياه روييد! و حضرت داود (عليه السلام) همه‏ اش خدا را مىیخواند با زبان‏هاى محرقه القلوب(1) و توبه مىیكرد و از جمله حرف‏ها كه در مناجات م
‏یگفت، عرض كرد:
سبحان خالق النور جرح الجبين و فنيت الدموع و تناثرا الدود من ركبتى و خطيئتى ألزم بى من جلدى.
منزه و پاكى اى خدايى كه نور را آفريدى، خداوندا! پيشانى از طول سجده زخم شد و اشك ديدگان تمام گشت و سر زانوهايم كرم گذاشت و با اين‏ حال، خطايم گريبانم را گرفته كه سخت‏تر از پوستى است كه به بدنم چسبيده باشد.
پس ندا آمد: يا داود! آيا گرسنه‏ اى طعامت بدهم؟ آيا تشنه‏ اى آبت بدهم؟ آيا مظلوم شده‏  اى كمكت نمايم؟ و از گناهش اسم برده نشد!
حضرت داود (عليه السلام) صيحه‏ اى كشيد و عرض كرد: گناهى را عرض میكنم كه مرتكب شدم. پس ندا آمد: سرت را از سجده بردار كه بخشيدم تو را؛ معذلك، سر برنداشت تا حضرت جبرئيل (عليه السلام) آمده سرش را برداشت و در بعضى روايات هست كه بعد از قبولى توبه‏ اش هم به گناه خود نوحه میكرد به درجه‏ اى كه از سوز ندبه و نوحه‏ ش مستمعين كثير هلاك می‏شدند و خودش غش میكرد و میافتاد!(2)

پی نوشت:

1)سوزاننده دل‏ها.
2)بحار الانوار، 14/28.

منبع:

رساله لقاء الله، عارف كامل ميرزا جواد آقا ملكى تبريزى (رحمه الله عليه).

 

 نظر دهید »

حالات همراه کشف

30 آذر 1392 توسط گیلان غرب

 

حالات همراه کشف


مکاشفه قرین حالاتی است و یک سلسله ویژگی های نفسانی را به همراه خود می آورد . البته ممکن است برخی مراتب کشف، واجد برخی حالات باشند; لذا آنچه محل کلام است، این است که این حالات، کشف را به طور کلی همراهی می کنند و می توانند از علایم مشخصه و ممیزه آن محسوب گردند .
این حالات، انواع مختلفی دارند که به چند نوع از آنها اشاره می شود:


یکم: حیرت


یکی از علایم کشف، تحیر است . صاحب کشف المحجوب می گوید:
علامت مکاشفه، دوام تحیر اندر کنه عظمت [است . (74)
خواجه عبد الله انصاری حیرت را تحت عنوان «دهشت » مطرح کرده، چنین تعریف می کند:
دهشت یا حیرت، بهتی است که به انسان به هنگام مشاهده امر عظیمی به طور ناگهانی دست می دهد و عقل را مغلوب خود می سازد . (75)
بوعلی نیز به همراهی حیرت با خلسات تاکید دارد . (76) خواجه مثالی را که برای این بحث ارائه می دهد، شهود است و این دلالتی روشن بر مقارنت کشف و حالت دهشت و تحیر دارد . وی حتی یکی از مراتب دهشت را کشف می داند . این حالت اگر دوام و بقای بیشتری داشته باشد، به آن «هیمان » اطلاق می گردد . (77)
شاید بتوان گفت که از جمله دلایلی که عارفان، به علم به دیده دیگر می نگرند این است که «حیرت » را برتر از «علم » نشانده اند . نقش اصلی فلسفه و علم، حیرت زدایی است; در حالی که تحیر برای عارف مقصد است . آن که متحیر ماندن در راز عالم را می پسندد، دیگر چندان دل به علم نمی سپارد . (78) «سبب دانی » و پاسخ به چرایی ها که در علم مطرح است، موجب زوال حیرت است; اما همین تحیر است که برگه ورود به حضرت ربوبی تلقی می شود:
از سبب دانی شود کم حیرتت
حیرت تو ره دهد در حضرتت (79)


دوم: سکر


یکی از حالات قلبی که با کشف همراه است، سکر است:
و السکر لا یکون الا لاصحاب المواجید، فاذا کوشف العبد بصفة الجمال، حصل السکر و طربت الروح و هام القلب . و فی السکر الناشی عن کشف الجمال قالوا:
فصحوک عن لفظی هو الوصل کله
و سکرک من لحظی یبیح لک الشربا
فما مل ء ساقیها و ما مل ء شارب
عقار لحاظ کاسه یسکر اللبا (80)
محیی الدین تمام این حالات را از جمله آثار مشاهده بر می شمارد . (81)
از گفته های قاضی همدانی چنین برمی آید که گاه به فاصله یک ماه در حالت سکر و بی خودی بوده است:
دریغا در این جنت قدس که گفتم یک ماه این بیچاره را بداشتند، چنان که خلق پنداشتند مرا موت شده است . پس به اکرامی تمام مرا به مقامی فرستادند که مدتی دیگر در آن مقام بودم . در این مقام دوم ذنبی از من در وجود آمد که به عقوبت آن گناه، روزگاری چند بینی که من از بهر این ذنب کشته شوم . (82)
خواجه عبد الله انصاری ضمن اشاره به آیه قال رب ارنی انظر الیک در تعریف سکر، به نکته ای اشاره می کند که اگر «طرب » بر محب استیلا یابد، صبرش زایل خواهد شد . (83)
سکر، سقوط صبر است که اگر موسی (ع) را فرا نگرفته بود، هرگز از رؤیتی که ممکن نبود، سؤال نمی کرد . عاشق سکران به خاطر شدت وجد و مشغولیت با محبوب، تحمل خبری را که حاکی از حجاب است ندارد . این بی تحملی و بی طاقتی و غرق شدن در لجه دریای شوق، حالتی را به نام «سکر» پدید می آورد .


سوم: ذوق


و من جملة ما یجری فی کلامهم، الذوق و الشرب; و یعبرون بذلک عما یجدونه من ثمرات التجلی و نتائج الکشوف و بواده الواردات و اول ذلک، الذوق، ثم الشرب، ثم الارتواء . (84)
ذوق، چشیدن است، صوفیه معتقدند که درک حضور و لذت حاصل از تجلیات و مکاشفات، «ذوق » است، شوق و انجذاب، پس از چشیدن می آید . چشیدن «ذوق » است; و اگر ادامه یافت، به آن «شرب » ; و اگر پر شد به آن «ری » اطلاق می شود .
آنچه از ذوق دست می دهد، «تساکر» و آنچه از شرب حاصل می آید، «سکر» می باشد; چنان که حالت صحو به دنبال «ری » خواهد آمد .
ابن سینا به «عنین » مثال می زند; از آن جا که عنین فاقد لذت جنسی می باشد، لذت آن را نچشیده است و هر مقداری از آن لذت برای او توصیف شود، نخواهد چشید و شوق و اشتیاقی در او ایجاد نمی شود . سخنان عرفا را درباره می و شراب در همین رابطه می توان ارزیابی کرد .


چهارم: شوق


از جمله حالاتی که مقارن کشف و لقا پدید می آید، شوق است . به تعبیر استاد قشیری:
الشوق اهتیاج القلوب الی لقاء المحجوب; و علی قدر المحبة یکون الشوق . (85)
چنان که در مباحث قبل نیز دیدیم، پیوستگی شوق و کشف، تا حدی است که صوفیه نخست، بحث کشف و شهود را ضمن مقام شوق مطرح می کردند .
سالک آنگاه که به لقای محبوب نایل آید، قلب او مملو از شوق و هیجان خواهد شد . میزان شوق، تابع میزان محبت و کشف است .
عرفا شوق را از اشتیاق تمیز داده اند . شوق با لقا و رؤیت، به سکون می رسد; بر خلاف اشتیاق که شهود محبوب، آن را زایل نمی سازد:
ما یرجع الطرف عنه عند رؤیته
حتی یعود الیه الطرف مشتاقا
در احوال ابو الحسین انصاری نوشته اند:
در خواب دید گویا قیامت بر پا شده و; شخصی زیر عرش الهی قائم است . جناب حق از ملائکه پرسید: این کیست؟ فقالوا الله اعلم . فقال: هذا معروف الکرخی; سکر من حبی، فلا یفیق الا بلقائی . (86)
از آن جا که حالت سکر به القا پایان می یابد، مراد از این حالت، همان شوق می باشد .


پنجم: وجد


تواجد، وجد و وجود، از جمله آثار کشف و شهود عرفا می باشند . (87) کشفی که به طور دفعی و ناگهانی حاصل می آید و سالک را به خود مشغول می دارد، حالت وجد را در پی خواهد داشت . وجد، شعله ای نورانی است که بعد از کشف پدید آمده و همراه نوعی قلق و اضطراب است . (88) عرفا آغاز این حالت را تواجد، پایان آن را وجود، و وجد را حد وسط می دانند; مثل این که کسی شاهد دریا باشد، یا دریانوردی کند، یا در دریا غرق گردد .
ابن سینا نیز «خلسه » و «وقت » را مقارن دو وجد می داند: وجدی پیش از آن، و وجدی بعد از آن; زیرا اولی، معلول عدم وصال است و دومی به دلیل زوال وصال . (89)
ابن عربی مشاهده و کلام را غیر قابل جمع می داند; زیرا شهود، همراه با درک و فهم و حضور است; اما کلام، با غیبت مقارنت دارد . استثنایی که وی بر این امر ذکر می کند، مقام شهاب الدین سهروردی است; از آن جا که شهاب الدین در تجلی برزخی به سر می برد، می توانست کلام و شهود را با یکدیگر واجد باشد . محیی الدین بعد از این ادامه می دهد که لذت شهود از لذت کلام بهتر و ملایم تر است .


ششم: عشق


از جمله همراهان مکاشفه و مشاهده، محبت و عشق است . کشف مهیج، عشق و عشق مشوش، کشف است . زیبایی معشوق، عاشق را به سوی خود می کشاند و او را به وصال می رساند . دل اگر به قرب، دیده جان باز کند و کشف صفات و شهود ذات حاصل آید، غذای عشق در کام خویش فزونی داده و جان خود را از خود مجرد ساخته است .
عشق اگر هست، عشق دیگری باید تا او را از میدان به در کند . نشستن خدا در دل و حب ورزیدن به او، عشق به غیر او را که سرچشمه همه رذایل است، خواهد زدود و این نکته مهمی است که باید به آن توجه داشت . دل بستگی انسان به چیزی، جز با دل بستگی دیگر بیرون نمی رود .
دیو بر دنیا است عاشق، کور و کر
عشق را عشق دگر برد مگر (90)
به هر تقدیر، همراهی و مقارنت عشق و محبت با شهود و کشف، از مسلمات عرفان است و عارفان بر این امر تاکید دارند . (91)


هفتم: یقین


از جمله ویژگی های بارز کشف آن است که علم یقینی پدید می آورد . عرفا، هم یکی از مراتب یقین را کشف شمرده اند، و هم برخی از درجات کشف را یقین تلقی نموده اند که این امر گواهی روشن بر مدعا است .
ابن عربی بعد از آن که راه وصول به علم الله را دو طریق کشف و فکر می داند، درباره راه نخست می گوید: کشف، علمی ضروری به انسان می دهد و انسانی که واجد کشف می شود، نزد خود می یابد که این علم قابل شک و شبهه نیست:
الطریق الواحدة، طریق الکشف; و هو علم ضروری یحصل عند الکشف، یجده الانسان فی نفسه، لایقبل معه شبهة و لا یقدر علی دفعه . (92)
من یقین دانم که عین حکمت است
لیک مقصودم عیان و رؤیت است
آن یقین می گویدم خاموش کن
حرص رؤیت گویدم: نه، جوش کن
مر ملائک را نمودی سر خویش
کین چنین نوشی همی ارزد به نیش (93)
و اعلم: ان المکاشفة فی کلامهم عبارة عن ظهور الشی ء للقلب باستیلاء ذکره من غیر بقاء للریب . (94)
یقین، این کالای کمیاب، چندان سهل و دست یافتنی نیست: و ما من شی ء اعز من الیقین . (95) و ما قسم فی الناس شی ء اقل من الیقین . (96)
یقین و قطعیت، تنها با سلوک معنوی و پیمودن طریق کشف و شهود، دست یافتنی است . هیچ فیلسوفی نتوانسته است در پیروان خویش، آن روح جسارت و شجاعتی را بدمد که انبیا در رهروان خویش دمیده اند . یقین نبوی و قطعیت کشفی، چنان شجاعت و جسارت مثبتی به انسان می دهد که هرگز فلسفه و منطق و هیچ چیز دیگری، نمی تواند جانشین آن باشد .
کشف وحیانی منشا زایش یقین، و یقین منشا تولید بعثت است . یقین دینی زاییده کشف و کشف، محصول سلوک حبی است . هر کجا عشقی است، یقین باشد و هر جا یقینی باشد، از عشق می توان سراغی گرفت .
نکته دیگر این که حالت یقین - که در این جا از آن سخن به میان آمد - در واقع نتیجه نخستین ویژگی کشف و شهود است:
قال الجنید: الیقین ارتفاع الریب من مشهد الغیب . (97)
به عبارت دیگر، علمی که در آن حجاب و مانعی نباشد، طبعا عالم را با ذات معلوم مواجه می کند .
کشف، علمی است که در آن مکشوف با تمام قامت، نقاب از رخساره برگرفته، و خود را هویدا می کند و برای صاحب کشف، بی هیچ حجابی، آفتابی می سازد . علمی که در آن حجاب نباشد و از جانب عالم و معلوم هیچ واسطه ای در میان نباشد، طبعا هیچ شبهه ای را بر نمی تابد; لذا علوم کشفی، قطعی و یقینی اند .
تا بدین جا حالات مختلفی که اهل کشف و شهود را همراهی می کردند، بر شمردیم; اما مسئله به همین جا ختم نمی شود . عارفان دارای حالات متعدد و متنوعی هستند . بوعلی به بهترین نحو ممکن، کمالات و حالات اهل سلوک را تحریر کرده است که مناسب است به بخشی از گفته های او اشاره شود:
العارف هش بش بسام یبجل الصغیر من تواضعه کما یبجل الکبیر، و ینبسط من الخامل مثل ما ینبسط من النبیه; و کیف لا یهش و هو فرحان بالحق و بکل شی ء; فانه یری فیه الحق; و کیف لا یستوی و الجمیع عنده سواسیة; اهل الرحمة قد شغلوا بالباطل . (98)
عارف، خوش رو و بسیار اهل تبسم است; عارف متواضع و اهل فرح است . هیچ عامل درونی و بیرونی عارف را از یاد حق غافل نمی کند . عارف اهل تجسس و تحسس نیست و هنگام مشاهده منکر، غضب بر او غالب نمی شود; زیرا به سر الهی در قدر مستبصر شده است . عارف در امر به معروف، اهل رفق و مدارا است . نسیان حقد، عفو ذنب و شجاعت - از ویژگی های بارز اهل کشف و شجاعت - جز با غلبه بر هوای نفس حاصل نمی شود; که: اشجع الناس من غلب هواه . (99)


در ره منزل لیلی که خطرهاست در آن
شرط اول قدم آن است که مجنون باشی (100)


از تمام مطالب گذشته والاتر و بالاتر، کلام امیرالمؤمنین (ع) در خطبه ها و حکمت های مختلف، به ویژه خطبة «متقین » است; آن جا که فرمود:
اهل تقوا سخنشان صواب، جامه ایشان میانه و روششان فروتنی است و … . (101)
حاصل آن که عارفان راستین، حیاتی دگر و متفاوت دارند که به زعم و پندار انسان های عادی نیاید .


کتاب نامه


قرآن کریم .
1 . آداب الصلاة، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ هفتم، 1378 ش .
2 . اثولوجیا، فلوطین، قم، انتشارات بیدار، 1413 ق .
3 . اسرار الشریعة و الطریقة و انوار الحقیقه، سیدحیدر آملی، تصحیح محمد خواجوی، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1362 ش .
4 . الاشارات والتنبیهات، حسین عبدالله بن سینا، دفتر نشر کتاب، 1403 ق .
5 . الانسان الکامل، عزیزالدین نسفی، تصحیح ماژیران موله، انتشارات کتابخانه طهوری، چاپ سوم .
6 . تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم .
7 . تفسیر سوره حمد، امام خمینی، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، چاپ دوم، 1378 ش .
8 . تمهیدات، ابوالمعالی عین القضاة، تصحیح عفیف عسیران، تهران، کتابخانه منوچهری .
9 . جامع الاسرار و منبع الانوار، سیدحیدر آملی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1368 ش .
10 . رسائل ابن عربی، محیی الدین ابن عربی، بیروت، دار احیاء التراث العربی .
11 . رسائل مجذوبیه، محمدجعفر کبودر آهنگی، تصحیح حامد ناجی اصفهانی، تهران، حقیقت .
12 . الرسالة القشیریه، ابوالقاسم عبدالکریم قشیری، تحقیق علی عبدالحمید ابوالخیر، بیروت، دارالخیر، 1995 م .
13 . روشنایی نامه (آثار ناصرخسرو، سفرنامه به انضمام روشنایی نامه و سعادت نامه)، ناصرخسرو قبادیانی، برلین، 1341 ش .
14 . شرح حدیث جنود عقل و جهل، امام خمینی، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی، 1377 ش .
15 . شرح دعای سحر، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، نهضت زنان مسلمان .
16 . شرح فصوص الحکم، داود قیصری، قم، انتشارات بیدار، 1370 ش .
17 . شرح منازل السائرین، عبدالرزاق کاشانی، قم، انتشارات بیدار .
18 . صوفیسم و تائوئیسم، توشیهیکو ایزوتسو، ترجمه محمدجواد گوهری، تهران، روزنه، 1378 ش .
19 . الطواسین، حسین بن حلاج، دارالکتب الدین، 1987 م .
20 . عبهر العاشقین، روزبهان بقلی شیرازی، به اهتمام هانری کربن و محمد معین، تهران و پاریس، 1369 ش .
21 . الفتوحات المکیه، محیی الدین ابن عربی، بیروت، داراحیاء التراث العربی .
22 . الفکوک، صدرالدین قونوی، ضمیمه شرح منازل السائرین .
23 . الکافی، محمد بن یعقوب کلینی، تهران، دارالکتب الاسلامیه، 1367 ش .
24 . کشف المحجوب، ابوالحسن هجویری، تصحیح و . ژوکوفسکی، تهران، کتابخانه طهوری، 1399 ق .
25 . اللمع فی التصوف، ابونصر سراج طوسی، تحقیق عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقی مسرور، مصر، دارالکتب الحدیث، 1960 م .
26 . مثنوی معنوی، جلال الدین محمد مولوی، تصحیح نیکلسون، انتشارات پژوهش، چاپ دوم، 1374 ش .
27 . محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، محسن جهانگیری، تهران، دانشگاه تهران، 1375 ش .
28 . مرصاد العباد، نجم الدین رازی، به اهتمام محمدامین ریاحی، تهران، انتشارات علمی و فرهنگی، 1365 ش .
29 . مشارق انوار الغیوب، عبدالرحمان انصاری، تحقیق هلموت ریتر، دارصادر، 1959 م .
30 . مصباح الانس، محمد بن حمزة بن فناری، تهران، انتشارات فجر، 1363 ش .
31 . مصباح الهدایة الی الخلافة والولایه، امام خمینی، ترجمه سیداحمد فهری، تهران، 1360 ش .
32 . منازل السائرین، خواجه عبدالله انصاری، چاپ قاهره .
33 . نص النصوص، سیدحیدر آملی، تصحیح هانری کربن و عثمان اسماعیل یحیی، تهران، توس، 1378 ش .
34 . نقد النصوص فی شرح نقش الفصوص، عبدالرحمان جامی، تصحیح ویلیام چیتیک، تهران، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگی، 1370 ش .
35 . نهج البلاغه، صبحی صالح، انتشارات هجرت، 1395 ق .
36 . الیواقیت والجواهر، عبدالوهاب الشعرانی، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1418 ق .
پی نوشت:
1) اللمع، ص 412 - 422 .
2) سر الصلاة، ص 52 .
3) الرسالة القشیریه، ص 86 .
4) فتوحات مکیه، ج 2، ص 131 - 132 .
5) سر الصلاة، ص 54 .
6) منازل السائرین، ص 222 - 224 .
(7 از این جا به دست می آید که قبل از محیی الدین هم عالم عین به عنوان حضرت علمی الهی مطرح بوده است و اصطلاح «عین » را پیش از ابن عربی، در کلمات خواجه عبدالله انصاری می توان یافت . به عبارت دیگر، این که محیی الدین را مبتکر این مطلب واین اصطلاح بدانیم صواب نیست . (ر . ک: محیی الدین ابن عربی چهره برجسته عرفان اسلامی، ص 371(
8) منازل السائرین، ص 224 - 226 .
9) همان، ص 227 - 229 .
10) همان، ص 154 - 157 .
11) همان، ص 145 - 149 .
12) همان، ص 183 .
13) همان، ص 142 - 145 .
14) همان، ص 242 .
15) مرصاد العباد، ص 310 - 315 .
16) فتوحات مکیه، ج 2، ص 496 - 498 .
17) همان، ج 2، ص 389 .
18) همان، ص 392 .
19) همان، ص 480 .
20) همان، ص 537 .
21) همان، ص 540 .
22) تعلیقات علی شرح فصوص الحکم و مصباح الانس، ص 46 .
23) مصباح الهدایه، ص 172 .
24) شرح فصوص الحکم، قیصری، مقدمه، ص 33 - 135 و نیز ر . ک: جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 462 - 472; منازل السائرین، ص 222 - 224; مصباح الهدایه، ص 196 - 198 .
25) حج (22): 46 .
26) انعام (6): 75 .
27) مصباح الهدایه، ص 117; شرح چهل حدیث، ص 85; آداب الصلاة، ص 161 .
28) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 278 .
29) مصباح الهدایه، ص 29 .
30) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 171 - 173 .
31) جاثیه (45): 23 - 25 .
32) مطففین (83): 14 .
33) زلزله (99): 7 - 8 .
34) آل عمران (3): 30 .
35) توبه (9): 93 .
36) بقره (2): 7 .
37) محمد (47): 24 .
38) اسراء (17): 72 .
39) به نقل از: جامع الاسرار و منبع الانوار، ص 58 .
40) نهج البلاغه، خطبه 37 .
41) همان، خطبه 45 .
42) مقدمه شرح قیصری، ص 33; شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 132 .
43) منازل السائرین، ص 242 .
44) فتوحات مکیه، ج 2، ص 65 .
45) ق (50): 22 .
46) مصباح الهدایه، ص 135 .
47) فتوحات مکیه، ج 4، ص 18 .
48) کشاف اصطلاحات الفنون والعلوم، ج 2، ص 1394 .
49) همان، ج 1، ص 1312; فتوحات مکیه، ج 3، ص 88 . لاهوت نزد صوفیه، مقام ذات است و در اصل «لا هو الا هو» بوده است .
50) الطواسین، ص 130 .
51) فتوحات مکیه، ج 1، ص 216 .
52) همان، ص 379 .
53) همان، ص 118 .
54) شرح فصوص الحکم، فص آدمی، ص 49 .
55) همان، ص 56; فتوحات مکیه، ج 2، ص 396 .
56) شرح فصوص الحکم، فص آدمی، ص 48; رسائل ابن عربی، ج 2، ص 153 .
57) فتوحات مکیه، ج 1، ص 153 .
58) همان، ص 119; رسائل ابن عربی، ج 2، ص 396; نقش الفصوص، ص 2 .
59) فصوص الحکم، فص آدمی ص 50 .
60) اسراء (17): 85 .
61) کشف المحجوب، ص 335 .
62) به نقل از: مرصاد العباد، ص 101 - 110 .
63) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 270; آداب الصلاة، ص 138 .
64) حشر (59): 16 .
65) اعراف (7): 182 .
66) تین (95): 4 .
67) ابراهیم (14): 5 .
68) عصر (103): 1 - 3 .
69) بقره (2): 261 .
70) حجر (15): 29; ص (38): 72 .
71) منازل السائرین، ص 17 .
72) اشارات، ج 3، ص 378 .
73) هود (11): 1 .
74) کشف المحجوب، ص 487 .
75) منازل السائرین، ص 185 .
76) اشارات، ج 3، ص 385 .
77) منازل السائرین، ص 187 .
78) مصباح الهدایه، ص 113 .
79) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت 795 .
80) الرسالة القشیریه، ص 71 .
81) فتوحات مکیه، ج 1، ص 649 .
82) تمهیدات، ص 231 - 232 .
83) منازل السائرین، ص 237 - 239 .
84) الرسالة القشیریه، ص 72 .
85) همان، ص 329 .
86) همان، ص 331 .
87) شرح حدیث جنود عقل و جهل، ص 41 .
88) سر الصلاة، ص 52 .
89) همان، ص 139 .
90) مثنوی معنوی، دفتر پنجم، بیت 291 .
91) رسائل مجذوبیه، ص 21 - 27; مشارق انوار الغیوب، ص 35 - 38 .
92) فتوحات مکیه، ج 1، ص 319 .
93) مثنوی معنوی، دفتر دوم، ابیات 1820 - 1823 .
94) الرسالة القشیریه، ص 180 .
95) کافی، باب فضل الایمان، ح 1 .
96) همان، ح 2 .
97) الرسالة القشیریه، ص 181 .
98) اشارات، ج 3، ص 391 .
99) من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 16 .
100) دیوان حافظ، غزل 449 .
101) نهج البلاغه، خطبه 193 .

منبع:
http://www.hawzah.net



 1 نظر

نصایح عرفانی امام خمینی(ره)

13 تیر 1392 توسط گیلان غرب

نصایح عرفانی امام خمینی (ره)

 نظر دهید »
دی 1404
شن یک دو سه چهار پنج جم
 << <   > >>
    1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30      

مدرسه علمیه الزهراء گیلان غرب

  • خانه
  • اخیر
  • آرشیوها
  • موضوعات
  • آخرین نظرات

جستجو

موضوعات

  • همه
  • شناخت بهایت
  • فاطمیه
  • کتابشناسی
  • شهدا
  • رهبرم سیدعلی
  • مهدویت
  • وهابیت
  • پاورپوینتهای زیبا و جذادب
  • عشق بازی ...
  • فراخوان مسابقات
  • زن گوهر آفرینش
  • طب اسلامی
  • انتخابات ریاست جمهوری92
  • وضعیت سفید نیست.
  • صهیونیزم؛ دشمن نامرئی جهان
  • شکر منعم
  • جاهلستان
  • پاورپوینتهای آثار شهید مطهری
  • عرفان واقعی
  • داستانهای عارفانه در آثار علامه حسن زاده
  • امام موسی صدر
  • کوثر ایران
  • امام رئوف
  • تلنگر
  • خاطرات تبلیغ
  • حضرت امام خمینی(ره)
  • ذکر ایام
  • خلوت دل
  • کرامات
  • پاسخ به شبهات عاشورا
  • خلاقیت های رزمندگان
  • اخبار
  • برکات تلاوت آیت الکرسی
  • نظر دانشمندان غیر مسلمان در باره قیام امام حسین(ع)
  • دانشنامه عاشورا

فیدهای XML

  • RSS 2.0: مطالب, نظرات
  • Atom: مطالب, نظرات
  • RDF: مطالب, نظرات
  • RSS 0.92: مطالب, نظرات
  • _sitemap: مطالب, نظرات
RSS چیست؟
اوقات شرعی

مدرسه علمیه الزهراء گیلان غرب

کد صلوات شمار برای وبلاگ
Susa Web Tools
  • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
  • تماس