شعری بسیار زیبا در وصف عمامه های انگلیسی
شعری بسیار زیبا در وصف عمامه های انگلیسی
کافی ست تا دقت کنی تا روی منبرها
پیدا کنی عمامه های انگلیسی را…
شعری از مجتبی حاذق
دست از زمین بردار ، آدم را هوایی کن
خیری نخواهی دید از این خوشه گندم ها
بین تو و بین زمین هیچ ارتباطی نیست
دنیای ما پر بوده از سوءتفاهم ها
تو از خدا هستی و بی شک مقصدت عرش است
از یاد شاید برده ای عهد الستت را
راهی که خواهی رفت بی شک راه دشواری ست
در دستهای یک نفر بگذار دستت را
این سو که ما هستیم باید خوب دقت کرد
پیداست وقتی مشترک هستند دشمن ها
با دوستان باید مدارا کرد و راه آمد
سودی نخواهد داشت این دشنام دادن ها
باید مدارا کرد ، تا فردا چه پیش آید
امروز جز انجام این تکلیف کاری نیست
آن روز می آید که می بینیم در دنیا
دیگر خبر از انفجارِ انتحاری نیست
اما اگر دستان ما از هم جدا افتاد
آن وقت طوفان مهیبی راه می افتد
این رابطه تبدیل خواهد شد به درگیری
مابین ما جنگ صلیبی راه می افتد
دیگر برادر با برادر جنگ خواهد کرد
این است حکمِ شرعیِ اسلامِ بعضی ها
چشم خودت را باز کن -دارند میخندند-
شیرین نشسته جنگ ما در کامِ بعضی ها
حرف از جنایات سیاسی-اقتصادی نیست
بس کن از این پس داستانهای پلیسی را
کافی ست که دقت کنی تا روی منبرها
پیدا کنی عمامه های انگلیسی را
امروز هم دارند ((عمروعاص))های قوم
از برکتِ ((دشنام)) در دین خطبه میخوانند
گاه از تریبون های ((سی.ان.ان)) و گاهی هم
بر منبر کاخ کرملین خطبه میخوانند
ما شیعیان حقیم ، در این هیچ شکی نیست
بعضی ولی دنبال جنگ فرقه ها هستند
جان بر کفان جبهه ی دشنام و تکفیرند
انگار غیرتمندتر از مرتضی هستند!
مثل من و تو بچه های هیأتی هستند
مثل من و تو چهره های هیأتی دارند
آنجا که لازم نیست می ترکد دهانهاشان
جای زبان انگار بمب ساعتی دارند
با حکمِ ((جنگِ با برادر)) دشمنان حالا
اسلام را پر کرده اند از خیل قاتل ها
فتوای وحدت بر زمین می ماند و فردا
خون میچکد از برگ توضیح المسائل ها
درگیر نان هستند اما خوب معلوم است
هر روز دارد درک مردم می رود بالا
هر روز یک بالانشین سُر میخورد پایین
هرقدر که نرخ تورم می رود بالا
فرقی میان ما نبود و نیست، باور کن
حالا که پشت یک نفر، راهی به یک راهیم
از راست میرانیم یا از چپ، تفاوت چیست
وقتی که در مقصد فقط یک چیز میخواهیم
لقومٍ یعقلون
یا زهرا مدد